سوئیچم نیست 

بابا هم صبح گشت پیداش نکرد 

نمی دونم چند روز شده اما نماز نمی خونم اعصاب ندارم می دونم نماز گاهی اعصابم رو آروم کرده اما دلم نمی خواد بخونم این همه الکی بودن و چرت بودن دیوونه ام می کنه حس اینکه خدا بهم بی اهمیته لحظه ای ولم نمی کنه 

حس اینکه خدا دست از سرم برداشته و تمام چیزهایی که سرم اومده از وسواس، بعد انصراف ندادنم تااااااقبول نشدنم تو مشهد و اینکه اون موقع گفتم شاید صلاح نبوده و الان میگم صلاح نبوده واقعا؟ زهرا رفت مشهد و نهایتا عروس شد 

 

حالا فردا عرفه است 

سوئیچم نیست 

تنها درخواست مرخصی این ماهم فرداست که شبکار گذاشت 

امروز بهش گفتم فردام چیه؟ گفت درسته دیگه آفی

حسش نیست می فهمی؟ ننه ی سگم میخواد کوچیکه رو برداره و برن مشهد برای عرفه 

همون زنیکه ای که هرسال که حرف مشهد رو میزدم می گفت نهههه همینجا خوبه آدم دعاش رو بخونه چه فرقی می کنه و تو در و دیوار حرم رو می خوای.

تازه داشت از کوچیکه می پرسید که بعدش برگردیم یا بریم خونه خاله؟ هه چقققدر مشخصه که ش سوخته هفته ی پیش رفتم مشهد رفتم اونجا و شب هم موندم آخه اون اصصصصصصصصلا دلش نمیخواد که خونه اونها بره و همیشه اگررررررر مجبور شه میره که خوب این از همه بدتره چون فکر کن مثلا ته شب و بدموقع و اینا به سرش میزنه بره خونه ی خواهرش که ناراحتی هم پیش آورده بود که کاش غیر اجبار هم خونه ما بیاید مثل نهار و شام و اینا 

و اینم بهش برخورده بود به منم برخورده بود البته 

اما حالا قبل از رفتن وقتی داره برنامه ریزی می کته اونم شخصیتی که برنامه نریختن تو رگ و خونشه فقط یه معنی داره: ش سوخته 

فردا یکشنبه است و مسئول کوهنوردی یه گروه موجه داره اینو همکارم گفت 

گفت که خانمشو فقط با اون گروه می فرسته 

وقتی فردا آف هستم خیلی بهم چشمک می زنه که زنگ بزنم 

اما می دونی 

خموده ام 

بی نهایت خموده ام 

کوچیکه الان تو مسیر دوچرخه سواریه همون مسیری که من اومدم تو خونه و گفتم دوچرخه اجاره میدن 

 

 

دلم گرفته 

منضج سودا یا کشکه یا تشخیص دکتره اشتباه بوده یا تیرهای مامان تیرهای خوشه ایند و منضج پنزج نمی تونه متعادلشون کنه 

دو روزه زیر بار غمم و فقط دلم پره 

پر و سنگین 

دیروز که گریه هم کردم 

امروز اما بغضم نترکید 

 

خدا 

هستی؟ 

خدایی می پرسم.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها